- ۰۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۱:۱۵ ۷۷۹۹
سفر زمان به سال 2006
دیوونه رقصیدن بودم و مادرم رو کلافه کرده بودم
با اینکه هر روز با مخالفت پدرم مواجه میشدم
اصلا برام مهم نبود
مادرم هوام رو داشت
اما من قدرش رو نمیدونستم
اون یک راه میانبر نبود
ولی یک راه بود برای رسیدن به رویاهام
(همیشه)
اما در آخر به خاطر مشکل مالی
(گمشو)
مامانم مجبور شد تا بیرون کار کنه
از پشت تلفن صدای مادرم رو
به وضوح میشنیدم
به یاد میارم
قدرت مادر برای من یک نقطه ی شکست بود
واقعا
مصمم بودم تا تبدیل بشم
با همون قول
به پسری که الان هستم
هی مامان
حالا میتونی وقتی کنارتم به من تکیه کنی
هی مامان
تو بدون هیچ چشم داشتی
همیشه به خوبی از من حمایت کردی
هی مامان
حالا میتونی به پسرت افتخار کنی،میتونی بخندی
هی مامان
هی مامان
هی مامان
متاسفم مامان
الان دیگه زیبایی بهشت رو میشناسم(منظورش اینه که مادر یک تیکه از بهشته و خیلی ارزشمنده)
هی مامان
خیلی ممنون مامان
برای گوشت و خونی که به من بخشیدی
یادت میاد مامان؟
اتاق کامپیوتر"مونگ هیوندانگ"رو؟
رستوران "برادوی"رو؟
سربازی قدیمی که روی پای خودش ایستاد،برای خونه و خانوادش
شکست برای موفقیت مادر
من این عشق و شور صمیمیت رو از تو یاد گرفتم
میخوام،میخوام
حالا که بزرگ شدم
چون تو باعث شدی جوانه بزنم
تبدیل به یک گل میشم،به یک مسیر گل برای تو
تا تو راه بری توی این مسیر،مسیر،مسیر
هی مامان
تو بدون هیچ چشم داشتی
از من به خوبی حمایت کردی
هی مامان
حالا میتونی به پسرت افتخار کنی،میتونی بخندی
هی مامان
هی مامان
جهان رو احساس میکنم
نفسی که تو ساختی(منظورش بچه ای هست که به دنیا اومده یعنی خودش)
امروز به طور ناگهانی
بیشتر میخواد که نگهش داری(در آغوشش)
چه چیزی میتونه رو زمین بالا تر باشه؟
چه چیزی میتونه تو آسمون عریض تر باشه؟
فقط یک چیز"دستای مادر"
مسکن همیشگی من
دوست دارم مامان
هی مامان
حالا میتونی وقتی کنارتم به من تکیه کنی
هی مامان
تو بدون هیچ چشم داشتی
همیشه از من به خوبی حمایت کردی
هی مامان
حالا میتونی به پسرت افتخار کنی،میتونی بخندی
هی مامان
هی مامان
هی مامان
حالا میتونی وقتی کنارتم به من تکیه کنی
هی مامان
تو بدون هیچ چشم داشتی
همیشه به خوبی از من حمایت کردی
هی مامان
حالا میتونی به پسرت افتخار کنی،میتونی بخندی
هی مامان
هی مامان
دیدگاه ها [ ۵ ]